بلوچستان محوتاریخ

مطالب این وب سایت منعکس کننده جغرافیای سیاسی ونقد وبررسی مطالب تاریخی بلوچستان ایران است

 
     
 

نژاد و تیره در استان سیستان و بلوچستان

گردآوری وبازنویسی واصلاحات عبدالله گرگیج ازاطلس فرهنگی ایران

نژاد و تيره

سرزمين سيستان و بلوچستان از آغاز رهگذر زمان، محل سكونت اقوام گوناگون بوده است. پيش‏از ورودآرياييان به اين منطقه نژادهاى بومى و مديترانه‏اى همچون نژاد سياه‏پوست در اويدى و اورتباى در آنجا سكونت داشته‏اند. قديمى‏ترين اقوامى كه در استان سيستان و بلوچستان زندگى مى‏كرده‏اند عبارتند از دراويديان، سومريان، نورديك، حبشيان آسيايى، لوريان مى‏باشند.

دراويديان

يكى از پرجمعيت‏ترين نژادهاى ساكن هندوستان، پيش از ورود طوايف آريايى‏ها، به اين سرزمين هستند و با ورود آريائيان به ايران بسيارى از دراويديان به هندوستان كوچ كردند. هم اكنون در اويديان در چابهار سكونت دارند و زبان خود را حفظ كردند.

سومريان

سومريان پيش از نورديك‏ها در ايران و بلوچستان زندگى مى‏كردند. برخى از نژادشناسان بر اين باورند كه نشانه‏هاى چهره سومريان را مى‏توان در نواحى شرقى مردم بلوچستان و افغانستان يافت.

حبشيان آسيايى

حبشيان آسيايى در بلوچستان زندگى مى‏كرده‏اند و نويسندگان يونانى از وجود «اتيوپياييهاى» جنوب شرقى ايران، (سيستان و بلوچستان) سخن گفته‏اند.

لوريان

لوريان يا لوليان در نقاط مختلف ايران از جمله سيستان و بلوچستان به اسامى لورى، لولى كولى خوانده مى‏شوند و از نسل قوم جط و يا زط مى‏باشند و در نواحى سيستان و بلوچستان ايران و سند پاكستان ساكن هستند و به لهجه جطگالى سخن مى‏گويند.

اقوام كنونى سيستان و بلوچستان

اقوام كنونى كه در سيستان و بلوچستان ساكن هستند عبارتند از: بلوچ، سيستانى، براهوايى، افغان، مكرانى، دهوار، بلوچ لشرى، درزاده و...

بلوچ

قوم بلوچ در سيستان و بلوچستان، سند، پنجاب، مرو و سيستان و بلوچستان پاكستان و تركمنستان زندگى مى‏كنند. از زمانهاى قديم اين قوم در مكران زندگى مى‏كرده‏اند. در كتابهاى فارسى از اين قوم به بلوچ و در كتابهاى عربى از آنها به بلوص یابلوشی ياد شده است. آنان داراى لهجه خاصى هستند كه به بلوچى معروف است.

سيستانى

سيستانى‏ها از سيستان به بلوچستان مهاجرت كرده‏اند. نژاد شناسان سيستانيان را یکی از اصيل‏ترين نژاد آريايى دانسته‏اند.

براهوايى

براهوايى‏ها در بيشتر نقاط بلوچستان پراكنده‏اند. هنرى فيلد اين قوم را ايرانى و آريايى دانسته است و تيره‏هاى مهم آن قنبرانى و منگال‏ها یامنگل هستند.

افغان

افغانها، ايرانى هستند و در سراسر سيستان و بلوچستان پراكنده‏اند. مهمترين طايفه‏اى كه از افغانستان به ايران مهاجرت كرده‏اند طايفه باركزايى است.

مكرانى

طايفه مكرانى يا مگى بيشتر در مكران ساكن هستند و تركيبى از نژاد هندو، افغان، آسورى و سياه پوست مى‏باشند.

دهور

دهورى‏ها از نژاد هند ايرانى هستند و به دخانى مشهور هستند.

بلوچ لشرى

اين قوم در جنوب دشت بمپور ميان پيپ و كوه اچوران زندگى مى‏كنند.

دُرزاده

درزاده نيز يك طايفه ايرانى غير بلوچ بوده‏اند كه به بلوچستان مهاجرت كرده‏اند و اكنون در اين سرزمين زندگى مى‏كنند.

عشاير و طوايف شهرستان زاهدان

مهمترين طايفه‏ هاى شهرستان زاهدان عبارتند از: گرگیج شه بخش (اسماعيل زايى)، نارويى،  و ريگى.

طايفه شه بخش (اسماعيل زايى)

نادرشاه افشار به منظور كوچ بلوچ‏ها عده‏اى نظامى را به بلوچستان اعزام كرد. در ميان نظاميان محمد حسن لر شيرازى در بلوچستان ماندگار شد و با خواهر ولى‏خان ازدواج كرد. بعد از مدتى محمد حسن خان داراى فرزندى به نام اسماعيل شد كه طايفه اسماعيل زايى از فرزندان اسماعيل هستند. اسماعيل خود نيز داراى 6 فرزند گرديد كه تيره ‏هاى طايفه اسماعيل زايى به نامهاى فرزندان او هستند.

تيره‏هاى طايفه شه ‏بخش عبارتند از: اسماعيل زايى، فقير زايى، قنبر زايى، رادو زايى، دارو زايى، بلوچ زايى، نوتى زايى، سدو زايى، قلندر زايى، توتا زايى، شيرو زايى، حسن زايى، الله بخش زايى، جمشيد زايى، محمدانى، نازبان زايى، بدال زايى.

قلمرو طايفه شه بخش

مركز اصلى سكونت طايفه شه بخش «شورو» و نقاط پر جمعيت آن كورين، قلعه بيد، سمسور، دمك، دره شور، گلوگاه، چشمه زيارت، گرگ و وحيد آباد است. عشاير طايفه شه‏بخش از طريق زراعت، دامدارى، صنايع دستى و كسب و كار است و بيشتر خانوارهاى طايفه شه‏بخش زير چادر زندگى مى‏كنند و خانواده‏هاى فقير آنان در زير چادرهاى كهنه و يا كپر زندگى مى‏كنند.

طايفه نارويى

مردم طايفه نارويى در شمال و شمال غرب زاهدان (نصرت آباد و سفيد آبه)، فهرج از توابع شهرستان بم و سيستان به سر مى‏برند. درباره وجه نام گذارى اين طايفه مى‏گويند نارويى‏ها نخست در پاكستان در منطقه‏اى كه در آن چيزى نمى‏رويد زندگى مى‏كرده‏اند (در اصطلاح محلى به آن منطقه نارو مى‏گفتند) از اين رو به نارويى مشهور شده‏اند.

تيره‏هاى طايفه نارويى عبارتند از: كندل زايى، فراز زايى، خرما ماگه، شهبك زايى، كرم زايى، مورد زايى، حاجى زايى، افضل زايى، ميرو زايى، گرخيل، مور پيش سمكى، گورگند زايى، سهراب زايى، درا زايى، سردار زايى، شيران زايى، زهرو زايى و گمشاد زايى.

ناحيه سردسيرى طايفه نارويى در كوهستان‏هاى نصرت آباد، دهانه باغى و ارتفاعات نهبندان در جنوب خراسان و ناحيه گرم سيرى آنان دشت نصرت آباد مى‏باشد.

طايفه گرگيچ

مردم طايفه گرگيچ در روستاهاى پيرامون زاهدان و روستاهاى ملك حيدرى  وزهک و بخش شهرکی وناروئی ودشتیاری شهرستان چابهار ومیانکنگی و ديگر روستاهاى سيستان و بلوچستان  وتعدادزیادی نیزدر استان گلستان و خراسان رضوی زندگى مى‏كنند و از راه  تجارت وكشاورزى و دامدارى امرار معاش مى‏كنند. تيره‏ هاى اصلی طايفه مزبور عبارتند از: گبر زايى،  سنگک زائی، حسن زايى،  و عوض زايى.که هر کدام از تیره های مذکورخوددارای تعدادی شاخه های فرعی هستند

عشاير و طوايف شهرستان خاش

عشاير و طوايف شهرستان خاش را بيش از 16 طايفه تشكيل مى‏دهند كه مهمترين آنها عبارت از طوايف: ريگى، شهنوازى، شهلى‏بر، هاشم زايى، كرد، جمال زايى مى‏باشند.

طايفه ريگى

طايفه ريگى از بزرگترين طوايف بلوچ كشور است كه مركز آنان در آبادى لاويز است. اين طايفه در گذشته در ريگزارهاى پاكستان زندگى مى‏كرده‏اند و براى يافتن زمين‏هاى حاصلخيز به خاش مهاجرت كرده‏اند و به همين مناسبت به «ريگى» مشهور هستند.

قلمرو زندگى آنان از زاهدان و مير جاوه تا خاش امتداد دارد. ناحيه سردسيرى اين طايفه پيرامون كوه تفتان و ناحيه گرمسيرى آنان گوهركوه و تهلاب دوربان است.

تيره‏هاى طايفه ريگى عبارتند از: نوتى زايى، بولاك زايى، ميركازايى، بهادر زايى، زنگى زايى، سرگل زايى، جرى زايى، شنبه زايى، سندك زايى، نوتو، محمدانى، حسين بر، كنگو زايى، شهك زايى و...

طايفه كُرد

مردم طايفه كُرد در روستاهاى سنگان، تمندان، دهپابيد، كارواندر، ده بالا، بيلرى ايراندگان، كمال آباد شهرستان خاش، سراوان و سيستان زندگى مى‏كنند. اين طايفه در دوره صفوى از اصفهان به خاش تبعيد شدند. اين طايفه داراى تيره‏هاى متعددى چون سهراب‏زايى، ميرا بلوچ‏زايى، علم‏خان‏زايى، در زاده‏زايى مى‏باشد.

طايفه تميندانى

عشاير تميندانى در ارتفاعات تفتان زندگى مى‏كنند. اين عشاير داراى مذهب حنفى هستند.

طايفه شهنوازى (يار احمد زايى)

قلمرو طايفه شهنوازى، از جانب شمال به كوه تفتان، از جنوب به استخر رود و از شرق به ماشكيد و از غرب به خاش محدود است. از ديگر طوايف خاش مى‏توان از طايفه جمال زايى، شهلى بر، هاشم زايى نام برد.

عشاير و طوايف شهرستان ايرانشهر

در حوزه شهرستان ايرانشهر طوايف متعددى زندگى مى‏كنند كه مهمترين آنها عبارتند از: باركزايى، مباركى، لاشارى بامرى، زين الدينى، شاهكى، رند، عبداللهى.

طايفه باركزايى

باركزايى‏ها در سراسر بلوچستان به ويژه در نواحى ايرافشان و دزك از توابع شهرستان سراوان، سرباز و راسك از توابع شهرستان ايرانشهر به سر مى‏برند.

مردم طايفه باركزايى از اعقاب امير شاهوخان باركزايى ساكن افغانستان هستند كه به سيستان مهاجرت كردند و پس از توقفى كوتاه به بلوچستان رفتند.

از تيره‏هاى مهم باركزايى مى‏توان از تيره: بارك زايى، باران زايى، بهرامى، قاسم خان زايى و ديگر تيره‏هاى نام برد.

طايفه لاشارى

مردم طايفه لاشارى در روستاهاى دهستان لاشار، بخش بمپور شهرستان ايرانشهر و زاهدان زندگى مى‏كنند در حدود نيمى از لاشارى‏ها تخته قاپو شده و به دامدارى و كشاورزى مى‏پردازند.

از تيره‏هاى طايفه لاشارى مى‏توان از: لاشارى، مير حبيبى، آزه باغى، آبگاهى، كومايى، چاهانى نام برد.

طايفه بامرى

مردم طايفه بامرى در گل مورتى، بزمان، مفيدى، دلگان، ايرانشه، گنيچ و در سيستان در روستاهاى جهانگير، بامرى و در جنوب شهر زابل زندگى مى‏كنند.

مردم طايفه بامرى سيستان و بلوچستان پيرو دين اسلام و شيعه مذهب هستند.

نيروهاى طايفه بامرى عبارتند از: رودين زايى، دروش زايى، فولاد زايى، دركى، قنبرزايى و ديگر تيره‏ها مى‏باشد.

طايفه مباركى

مردم طايفه مباركى در روستاهاى اسپكه، عيسى آباد، چانف، لاشار ازتوابع بخش بمپور شهرستان ايرانشهر زندگى مى‏كنند و 90 درصد عشاير اين طايفه تخته قاپو شده‏اند.

مباركى‏ها خود را از فرزندان حمزه عليه‏السلام عموى پيامبر دانسته‏اند.

طايفه مباركى از تيره‏هايى چون: مباركى، رئيسى، داودى، درزاده، نوكرى تشكيل شده است.

درزاده‏ها از نسل غلامان ايلى بوده كه به تدريج آزاد شده‏اند، نوكرى‏ها پايين‏تر قشر اجتماعى موجود طايفه هستند. مردم اين تيره در سالهاى اخير از نظر حقوقى آزاد شده‏اند.

عشاير و طوايف شهرستان سراوان

عشاير و طوايف سراوان بيش از 19 طايفه را تشكيل مى‏دهند كه مهمترين آنها گمشاد زايى، بزرگ زاده، انوشيروانى، صالح زايى، بارك زايى، رئيسى، سپاهى، ملازايى، مير مرادزايى، ملك زاده آسكانى، سياهانى، دُر زاده، دهوارى، دهانى، دامنى، پركى و جنگى هستند.

در ذيل به برخى از طوايف مذكور اشاره مى‏شود:

طايفه مير مراد زايى

طايفه مير مراد زايى از بزرگترين و معروفترين طوايف شهرستان سراوان هستند كه علاوه بر سراوان در زاهدان نيز زندگى مى‏كنند. عشاير مير مراد زايى از گذشته‏هاى بسيار دور مرزبانان غيورى بوده‏اند كه از مرزهاى شرقى كشور پاسدارى كرده‏اند.

اين طايفه در روستاهاى سيب و سوران، كنت، دهان، كهن، كرمشاه، كهن ملك پسكوه، هيدوچ، كله هوكان و بخشان به زراعت و دامپرورى اشتغال دارند.

تيره‏هاى مرادزايى بلوچستان عبارتند از: دهانى، پركى، شياه بر، زهى و ديگر تيره‏ها.

طايفه گمشاد زايى

طايفه گمشاد زايى حدود بيست نسل پيش به بلوچستان مهاجرت كرده‏اند. گمشادى‏ها خود را از فرزندان درويش بلانوش قادرى فرزند شيخ عبدالقادر گيلانى مى‏دانند و در زبان آنان نيز واژه‏هاى گيلكى به چشم مى‏خورد. مردم اين طايفه سالها با قواى انگليس جنگيده‏اند.

اين طايفه از 12 تيره تشكيل شده است. برخى از تيره‏هاى اين طايفه عبارتند از: داد خدازايى، چارى زايى، خاكى زايى، سپاهى زايى و...

طايفه بزرگ زاده

مردم اين طايفه در بخش‏هاى حومه و جالق در شهرستان سراوان و بخش سرباز ايرانشهر زندگى مى‏كنند. نژاد بزرگ زاده‏ها كرد است و از بخارا به بلوچستان كوچ كرده‏اند.

برخى از تيره‏هاى اين طايفه عبارتند از: نعمت اللهى، شيخ زاده، سيدزاده، صاحب زاده، ملك زاده.

عشاير و طوايف شهرستان چابهار

در شهرستان چابهار 30 طايفه زندگى مى‏كنند كه برخى از طوايف سيستان و بلوچستان به علت وجود زمين‏هاى كشاورزى حاصلخيز در چابهار مانند دشتيارى به اين سرزمين مهاجرت كرده‏اند.

برخى از طوايف اين شهرستان عبارتند از: اُستا، باشنده، بَر، براهوايى، بِردى، بسولى، دشتيارى، بليده‏اى، رئيس، جدكال، سردار زايى، سادات.

طايفه سردار زايى (سدّا زايى)

سردار زاييها در پاكستان سكونت داشتند و به علت درگيرى قومى به چابهار مهاجرت كرده‏اند. هم اكنون سردار زايى‏ها از طايفه‏هاى بزرگ و مشهور چابهار محسوب مى‏گردند كه از تيره‏هاى متعددى تشكيل شدند. مهمترين تيره‏هاى اين طايفه عبارتند از: مير، هيوت، بيد، خوخانى، شيخ زاده.

طايفه شيرازى (شيرخان زهى)

مردم اين طايفه در مناطق بنت، دشت‏ها، فنوج و كتيج زندگى مى‏كنند.

اين طايفه از 12 تيره: محمدانى، توتان، هوت، كورانى، شهنوازى و ديگر تيره‏ها تشكيل شده است.

طایفه گرگیج چابهار

طایفه بزرگ گرگیج (بل -کرگ-ریمدان-پلان-صدیک زهی-سند-زرآباد)

طوايف و عشاير سيستان

در سيستان بيش از 30 طايفه زندگى مى‏كنند كه بسيارى از آنها به دامدارى و كشاورزى اشتغال دارند. برخى از اين طوايف تخته قاپو شده و برخى از آنان هنوز به سنت كوچ نشينى و چادر نشينى خود ادامه مى‏دهند.

برخى از اين طوايف و عشاير عبارتند از: شهركى، براهويى، سرابندى، سرگلزايى، باركزايى، سنجرانى، نارويى، راشكى، ميرشكار و ديگر طوايف.

طايفه شهركى

طايفه شهركى اعتقاد دارند كه به آنها سيف الدين خان شعشعانى فرزند حيدرخان شهركى در مرودشت فارس حاكم بوده و به فرمان نادرشاه براى سركوبى افغان‏ها به سيستان رفته و با شكست افغان‏ها حاكم سيستان گرديده از آن پس شهركى‏ها در سيستان مسكن گزيدند.

تيره‏هايى از اين طايفه در روستاهاى دشتك، آس قاضى، ارباب، افشاريه، بزى شهركى سرگل و ديگر روستاها سكونت دارند.

برخى از تيره‏هاى اين طايفه عبارتند از: شهركى، شاهرخى خزاعى، نخ زرى، كته لوك، شيخ لنگى و ديگر تيره‏ها مى‏باشد.

طايفه براهويى

طايفه براهويى از گذشته‏هاى دور تا اواخر دوره قاجاريه ازقدرتمندترين طوايف سيستان و بلوچستان بوده‏اند و در زمان نادرشاه در اوج قدرت بودند. هنگام فرار اشرف افغان به افغانستان، اشرف به وسيله ابراهيم خان براهويى كشته شد و نادرشاه، ابراهيم خان براهويى را مورد محبت قرار داد.

براهوييان سيستان از اوايل بهمن ماه هر سال تا اوايل تير ماه از حاشيه هامون به ارتفاعات جنوبى نهبندان كوچ مى‏كنند و در فصل گرمسير در روستاهاى كناره هامون به زندگى مى‏پردازند.

برخى از مهمترين تيره‏هاى اين طايفه عبارتند از: براهويى، زيره كارى، بلوچ خان، شهمراد زايى، شاهى زايى مى‏باشند.

طايفه سرگلزايى

سرگلزايى‏ها از طوايف بزرگ و بومى منطقه است كه در سراسر سيستان و بلوچستان، پاكستان، افغانستان و ديگر استانهاى كشور پراكنده هستند.

تيره‏هاى اين طايفه در سيستان در روستاهاى اديمى، جزينك، قاسم‏آباد، كوشه عليا، كوشه سفلى، محمد آباد و ديگر روستاهاى زندگى مى‏كنند.

سرگل زايى‏ها امروزه در سيستان و به كشاورزى و دامدارى اشتغال دارند.

برخى تيره‏هاى سرگلزايى عبارتند از: سلطان شاهى، افشار، سرگزى، كربلايى، گلستانه، قاآنى، مسافر.

 

منابع

 
نویسنده: عبدالله گرگیج ׀ تاریخ: سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

انگليس و جدايي بلوچستان

 تحولاتي که در قاره اروپا روي داد، موجب کشيده شدن ميدان رقابت کشورهاي اروپايي به ديگر قاره‌ها به خصوص آسيا شد. يکي از سرزمينهايي که اهميت زيادي براي دولتهاي اروپايي داشت، هندوستان بود. در جريان رقابت اروپاييها براي تسلط بر هندوستان، سرزمينهاي مجاور آن به عنوان معابر دسترسي بر آن سرزمين، اهميت خاصي يافت . يکي از اين نواحي بلوچستان بود. انگليسيها که توانسته بودند، دست ديگر رقيبان خود را از هندوستان کوتاه نمايند، تصميم گرفتند براي امنيت بخشيدن به سرحدات آن، منطقه حايلي در مرزهاي شمال غربي تشکيل دهند و از اين زمان سياست انگليس، در شرق ايران و بلوچستان آغاز شد. 

با تأسيس حکومت قاجار، پادشاهان اين سلسله در تلاش بودند تسلط خود را بر مرزهاي شرقي کشور گسترش دهند. توجه دولت انگليس به بلوچستان به عنوان کمربند دفاعي جنوب غربي هند و از طرف ديگر نگاه متمرکز شاهان قاجار به بلوچستان موجب تقابل سياست آنان شد. در اين زمان ديپلماسي قوي انگلستان در برابر ديپلماسي ضعيف قاجار قرار گرفت. انگليسيها براي رسيدن به اهداف خود دست به هر اقدامي زدند و نقشه­هاي گوناگوني را به اجرا در­آوردند، تا اينکه در نهايت بلوچستان را به عنوان سپر دفاعي هندوستان از ايران جدا کردند.

هندوستان و رقابت کشورهاي اروپايي

سفر واسکودوگاما از کشور پرتغال در سال 1497 به هندوستان راه را براي ايجاد مستعمرات در اين سرزمين و ساير نواحي آسيا باز کرد (سپاهي، 1385: 57). بعد از تسلط پرتغاليها بر هند در سال 1662 دولت پرتغال جزيره بمبئي را به چارلز دوم پادشاه انگليس هديه کرد و او نيز اين جزيره را به کمپاني هند شرقي منتقل کرد (نيکبختي، 1368: 63).. امپراتوري بريتانياي کبير از نيمه قرن هفدهم به تدريج با زور و زر و خدعه هندوستان را از چنگ راجه­هاي ايالت و امپراتوران مغول هند خارج کردند (بهزادي، 66:1368). بدين ترتيب انگليسيها، پرتغاليها را از گردونه­ رقابت خارج کرده خود بر اوضاع مسلط شدند.

در اواخر 1600 کمپاني هند شرقي به موجب فرمان ملکه اليزابت تاسيس گرديد. کمپاني به تدريج توانست نفوذش را در هندوستان گسترش دهد و از ديگر رقباي خود پيشه گيرد (سپاهي: 58). به دنبال ظهور انقلاب صنعتي در اروپا  توليد کالا به مراتب بيشتر از احتياج بازارهاي اروپايي بود. علاوه بر اين مواد اوليه بسياري از کارخانه­ها در اروپا وجود نداشت و کشورهاي اروپايي براي رفع اين نيازها، توجه بيشتري به سرزمينهاي ديگر نمودند (سپاهي: 58). يکي از اين سرزمينها که از قبل نيز مورد توجه کشورهاي اروپايي قرار گرفته بود، هندوستان بود. اين کشور با توجه به ويژگيهايي که داشت، مناسب‌ترين سرزمين براي استعمار بود.

اروپاي آن روز مي­دانست که امپراتوري بريتانيا به هندوستان زنده است و اگر لندن مغز اين امپراتوري است، هند قلبي است که خون ثروت و رفاه و عظمت را در رگهاي بريتانيا جاري مي سازد. (بهزادي: 68). در چنين اوضاع و احوالي، انگليس که از سالهاي قبل بر هند مسلط شده بود و سعي در حفظ آن در مقابل رقيبان داشت، با رقابت ناپلئون که قصد داشت اين سرزمين را از دست آن کشور خارج کند مواجه شد (سپاهي:58).

انگليس و دفاع از هندوستان

بعد از آنکه ناپلئون در اروپا به پا خواست، تمام معادلات قدرت و سياست جهاني به هم خورد. ناپلئون انگليس را بيش از همه دشمن خود مي‌پنداشت چرا که تمام اتحاديه­هاي نظامي عليه فرانسه توسط انگليس طراحي مي­شد. ناپلئون به خوبي دريافته بود که شاهرگ حياتي انگليس، هندوستان است. وي در جست و جوي راهي براي فتح هندوستان بود و چون انگلستان فرمانرواي درياها بود، او راهي نداشت جز اينکه از طريق خشکي بر هند حمله ور شود و اين راه به ناچار از ايران مي‌گذشت (بهزادي: 67). انگلستان خطر فرانسه را به خوبي دريافته بود. تصرف هندوستان از راه ايران، افغانستان، سند و پنجاب مکرر در تاريخ ثبت شده بود و انگليسيها مي­دانستند که اگر ميدان را باز بگذارند، فرانسويها به راحتي هندوستان را فتح خواهند کرد.

خطر حمله­ ناپلئون باعث توجه دولت انگليس و کمپاني هند شرقي به مناطق همجوار هندوستان، يعني راههايي شد که احتمال حمله­ ناپلئون از آن طريق وجود داشت. يکي از آن سرزمينهاي همجوار هندوستان، بلوچستان بود و در نتيجه­ اين رقابتهاي دول رقيب، اين ناحيه مورد توجه استعمارگران قرار گرفت و رقابت آنها در اين منطقه تا جدا شدن قسمتي از بلوچستان ايران و قرار گرفتن آن در کمربند حفاظتي هند و حتي پس از آن ادامه يافت (سپاهي: 59).

بعد از مکاتبه دولتمردان ايران با ناپلئون و آمدن نمايندگان او به ايران ميرزا رضاخان قزويني مأموريت يافت پيماني با ناپلئون منعقد نمايد. بنابراين پيمان فين کنشتاين در 4 مه 1807/ 25 صفر 1222 بين دو کشور بسته شد. از جمله مفاد اين پيمان، قطع رابطه­ ايران با دولت انگليس و اعلام جنگ با آن کشور بود. ايران همچنين در اين پيمان متعهد شد که هرگاه امپراتوري فرانسه قصد نمايد از خشکي قشوني را براي يورش به هند بفرستد، هرگونه امکاناتي را براي آنان فراهم نمايد (مجموعه عهدنامه‌هاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عهد پهلوي،1350: 152-153).

با اعزام ژنرال گاردن از جانب ناپلئون به ايران حکومت بريتانيا در لندن وحشتزده شد و نمايندگاني را به دربار ايران مأموريت داد، از جمله اين نمايندگان سرجان مالکم بود که به خاطر رابطه‌ دوستي بين ايران و فرانسه، از جانب دولت ايران پذيرفته نشد (سپاهي: 60).

انگليس و بررسي سرزمينهاي همجوار هندوستان

خطر حمله ناپلئون از طريق ايران به هندوستان و پذيرفته نشدن مالکم سفير انگليس از جانب دولت ايران موجب شد کمپاني هند شرقي و دولت انگليس به شناسايي و بررسي سرزمينهاي همجوار هندوستان بپردازند. يکي از اين سرزمينها بلوچستان بود که اين زمان وارد تاريخ جديد خود شد (سپاهي:62). انگليس مي­بايست هندوستان را حفظ مي­کرد و معابر لشکرکشي کشورهاي اروپايي به هندوستان و مرزهاي دفاعي شبه قاره را در اختيار خود مي‌گرفت از طرفي روسيه نيز از آغاز قرن هيجدهم بر درياهاي گرم جنوب و بيش از همه بر استانبول چشم طمع دوخته بود. روسيه مي­بايست معابر لشکرکشي به هندوستان را در اختيار خود مي­داشت تا لندن را لااقل به تسليم استانبول وا دارد (بهزادي:70). اين عوامل سبب شد انگليس براي دفاع از هندوستان به شناسايي سرزمينهاي غربي آن بپردازد که بلوچستان يکي از آنان به شمار مي­رفت.

پذيرفته نشدن جان مالکم در دومين مأموريتش به ايران در سال 1808/1221 او را در تصميمش براي شناسايي سرزمينهاي مجاور هندوستان مصمم کرد (سپاهي: 61). چندين افسر مستعد براي اين منظور همراه مالکم بودند. نخستين شخص سروان گرانت بود، وي مأموريت يافت درباره­ بلوچستان غربي تحقيقاتي انجام دهد و نتيجه را گزارش دهد (سپاهي: 61). هدف از مأموريت او اين بود که آيا نيروهاي نظامي کشورهاي اروپايي مي­توانند از طريق سواحل جنوب ايران به درون هندوستان رخنه کنند يا نه؟ گرانت اولين غربي بود که تمام سرزمينهاي بين خليج گواتر و جاسک را شناسايي کرد و راه ورود به بلوچستان را براي ديگر هموطنان خود کشيد (سپاهي: 63). انگليسيها از طريق هنديان آموزش ديده در فنون نقشه‌برداري که در لباس روحانيون مسلمان بودند و به طور کلي در هيئت سياح، تاجر، زاهد و درويش و ظاهر مي شدند(بهزادي: 70). و به شناسايي مرزهاي شرقي ايران مي‌پرداختند.

از ديگر مأموران سياسي و نظامي انگليس که براي شناسايي بلوچستان رهسپار اين ديار شدند، سروان چارلز کريستي و ستوان پاتينجر بودند که مأمور شدند از راه خشکي، قدرت طبيعي، اقتصادي و مناطق سوق­الجيشي بلوچستان و بخش ديگري از ايران را بررسي کنند (سپاهي: 64). در نتيجه مسافرت پاتينجر و همکارش اطلاعات فراواني در مورد قبايل و سران آنها، شمار جنگجويان قبايل و اوضاع طبيعي بلوچستان به دست آمد که موجب آشنايي اروپاييان با اين بخش از ايران و راهگشاي مأموران انگليسي به هنگام تقسيم بلوچستان شد.

سياست ايجاد کمربند حايل

اهميت هندوستان براي امپراتوري انگليس به قدري بود که برخي سياستمداران بر اين عقيده بودند که امکان زيستن براي انگلستان بدون هندوستان وجود ندارد. لرد کرزن در اين باره مي‌نويسد: «زماني که هند شناخته شده است، سرورانش همواره صاحب اختيار نيمي از جهان بوده اند». (سپاهي: 66).

دولت انگلستان پس از 1815 و تجربه تلخ اتحاد فتحعلي شاه و ناپلئون در مي­يابد که بر خلاف تصورات قبلي، ايران به عنوان خط دفاعي هندوستان چندان قابل اعتماد نيست و روسيه نيز مي­توانست با عبور از شمال خراسان به خان­نشينهاي آسياي مرکزي دست يابد. بنابراين، لندن و حکومت کمپاني در هندوستان بر آن شدند تا تلاش خود را در آسياي مرکزي به کار اندازند و ديوار دفاعي هند را از ايران به آسياي مرکزي تغيير دهند (بهزادي:172). به دنبال آن در دهه 1830/1250ق. در انگلستان اجماع فزاينده­اي پديد آمد مبني بر اينکه، روسيه به زيان ايران، عثماني و آسياي مرکزي در حال توسعه بخشيدن به قلمرو خود مي‌باشد و از همين جا طرح «مسئله شرق» يا «بازي بزرگ» ريخته شد. در اين طرح، ايران به عنوان دولت حايل در برابر پيشروي و توسعه‌طلبي فزاينده­ روسيه به هندوستان از اهميت استراتژيکي خاصي برخوردار شد (فوران، 1378: 172). در اين برهه زماني انگليس به دنبال سد دفاعي محکم و استواري مي­گشت تا بتواند با خيال راحت‌تري به سلطه­ خود در هندوستان ادامه دهد. آنان سد دفاعي خود را در مناطق مرزي خاوري ايران يافتند که دولت مرکزي ايران سياست قاطعي براي تسلط کامل بر آن نداشت و اين همان چيزي بود که انگليسيها خواستار آن بودند چرا که به راحتي مي‌توانستند مناطق استراتژيک را از ايران جدا کرده به نقشه­ خود يعني ايجاد کمربند حايل دست يابند.

ايران و توجه به مرزهاي شرقي       

با پايان يافتن جنگهاي ايران و روسيه، دولتمردان ايران تصميم گرفتند مرزهاي شرقي ايران را به نواحي اصلي آن گسترش دهند، اما انگليسيها تصور مي­کردند که دولت ايران هر قدمي که به سمت هندوستان بر مي­دارند به طور قاطع به اشاره­ دولت روس است (سپاهي:67). انگليس از اساس تفکر دولت و دربار ايران، درباره­ مرزهاي جنوب شرقي­اش آگاه شده بود. ايران از آغاز سلطنت قاجاريه مرز طبيعي جنوب شرقي خود را، رود سند مي­دانست. عباس ميرزا در خلال گفت و گو­هاي دوستانه و خصوصي با مأمورين انگليس بارها به اين مطلب اشاره کرده بود و محمد شاه نيز بر همين عقيده بود (بهزادي:95). در نتيجه انگليسيها درصدد ممانعت از پيشروي ايران به طرف شرق بر آمدند که اولين مورد آن مسئله‌ هرات و به دنبال آن جدايي بلوچستان بود که با تعيين حدود مرزي اين مناطق، هم خط دفاعي هندوستان را کامل کردند و هم به پيشروي ايران به سمت شرق براي هميشه پايان دادند.

بلوچستان در آغاز سلطنت ناصرالدين شاه

با آغاز سلطنت ناصرالدين شاه و توجه دولت مرکزي به بلوچستان سرداران و حاکمان نواحي مختلف اين ناحيه، داوطلبانه اطاعت خود را از دولت مرکزي اعلام نمودند (سپاهي:124). و اين بدان دليل است که اميرکبير صدراعظم ايران در آن زمان اهميت ويژه­اي به بلوچستان مي‌داد و آن هم به خاطر آگاه بودن او از سياستهاي انگليس در ايران بود.

در اين دوران نيز شورشهايي در بلوچستان براي استقلال رخ داد اما با سياست مدبرانه اميرکبير بلوچها دوباره به اطاعت از ايران گردن نهادند (بهزادي:106). انگليسها از اين وضع نگران شدند، زيرا با گسترش مرزهاي شرقي ايران، ايران را به هند نزديکتر مي­ديدند. با توجه به چنين اوضاعي، دولت انگليس در سال 1853/1270ق. به منظور جلوگيري از گسترش نفوذ بيشتر ايران در بلوچستان، مأموراني از سند به بلوچستان اعزام کرد. جاسوسان انگليسي مردم بلوچ را تحريک به شورش عليه دولت ايران کرده بودند (سپاهي.ص124). دولت انگليس در اين سالها سعي مي­کرد با ايجاد جو بدبيني در ميان مردمان بلوچ آنها را به شورش عليه دولت مرکزي وا دارد  اما اقدامات آنها در اين زمان نتيجه­ دلخواه را نداد و انگليسيها درصدد برآمدند تا به ترفندهاي ديگر متوسل شوند.

کشيدن خطوط تلگراف؛ زمينه‌ساز تقسيم بلوچستان

بعد از معاهده پاريس و استقلال افغانستان، مشکلات انگليسيها در هند، براي چند سال، آنها را از دخالت علني در بلوچستان بازداشت، اما شورش هند در سال 1857/1274ق. انگليسيها را در تقسيم بلوچستان مصمم کرد (سپاهي:130). انقلاب هندوستان و خطري که در آن مقطع تاريخي متوجه امپراتوري بريتانيا شد، آثار و نتايج عميقي در ايران به جاي گذاشت. از جمله مهمترين اين آثار ارتباط تلگرافي هندوستان با اروپا و با انگليس و در نتيجه کشيده شدن خطوط تلگراف در ايران بود (بهزادي:119). براي ايجاد خطوط تلگرافي در بلوچستان، مذاکرات توسط افسران انگليسي با دولت ايران شروع شد، اما اين مذاکرات با مخالفت و مقاومت شديد در ايران مواجه شد (سپاهي:130). اولياي ايران به هيچ عنوان نمي­خواستند پاي مأموران انگليسي به نقاط دور افتاده­ مملکت، به خصوص نواحي جنوب به ويژه در ميان طوايف بلوچستان باز شود. انگليسيها سرهنگ اپستويک را براي حل اين مسئله به سمت سفارت تهران برگزيدند (بهزادي:120-119). سرانجام امتياز کشيدن خطوط در 24 جمادي‌الاخر 1279 / 17دسامبر 1862 با دولت ايران به امضا رسيد. در آن زمان صدارت ايران با امين‌الدوله بود که با انگليسيها رابطه­ صميمانه­اي داشت.

انگليسيها در سال 1859/1275ق براي برقرار کردن رابطه­ مخابراتي مستقيم هند و اروپا يک رشته سيم بين اسکندريه و خليج فارس داير کردند. در سال 1278ق. دولت انگليس گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه­ چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مکران مأمور کرد. در سال1280ق. کار کشيدن خط تلگراف تمام شد و آن خط را از کراچي به جاسک مربوط کردند (نيکبختي:64).

مأموران انگليسي به هنگام مطالعه، براي کشيدن خطوط تلگرافي پي بردند که کشيده شدن خطوط تلگراف زميني در بخشي از نواحي ساحلي ايران، براي کنترل و سرانجام جدايي اين نواحي مجاور، فرصت مناسبي مي­تواند باشد (سپاهي:130). بنابراين تحقيق و بررسي از اين نواحي بر عهده­ سر فردريک گلداسميت گذاشته شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نویسنده: عبدالله گرگیج ׀ تاریخ: دو شنبه 12 مرداد 1394برچسب:انگلیس وجدائی بلوچستان, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , gorgijaftab.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com